به وبلاگ باهوکلات نلینت اسلام اباد خوش آمدید

هوت بیت الله دهقانپور اسلام اباد

به وبلاگ باهوکلات نلینت اسلام اباد خوش آمدید

هوت بیت الله دهقانپور اسلام اباد

بلوچ ماتی زبان

 

بیا کاصد منی دوست ھمبلانی*
بدیے دیمء بلوچستانء شلانی*
بجن صوتۓ کپوت ؤ بلبلانی*
یک وشین کسہ ؤ گالے زبانی*

ببر مارا چو بادا سر سرانی*
ماں دیوانء میۓ بیل ؤ یلانی*

بلوچستانے زئیدء کہچرانی*
ھمودا نشتگ انت مۓ مکرانی*

پدر مئک انت گوں بچان مہترانی*
پیر انت پئت ضرور دستء گرانی*

جنئکان نازگل ایں مات مھربانی*
عھدان نشتگ انت جودان غمانی*

ماہ رنگ ایں گلان لوگ بانوکانی*
سریگ زیبدار کتگ تاسین سرانی*

لنکوک نازرک ایں دست حنیانی*
درئنز انت عنطران مسک ؤ مہلبانی*

سرا کن چادرا ماہ گونگانی*
بکن وصفا بلوچی مۓ گلانی*

تعریفے دلی وشین گوشانی*
نقشین پشک ؤ پندول پیت نالوکانی*

نگیندان درورء دوچء بلوچانی*
رزئینتگ شال کریشیء گشانی*

منء دوستے وتئ گل ھمسرانی*
کپوتئ قندگ ؤ گپ نیم شپانی*

کشء بانے مدام نشتگ فلانی*
گودا دوچی سرے زانء ندرانی*

زر ایت ھمیشہ عبدالوھاب آسکانی*
پر دیوانء امیری چلیم ؤ تمباکانی* 

:: برداشت از وبلاگ: http://askanivebtaak.blogspot.com

زندگی نامه سعدی بلوچستان یعنی مولانا عبدالله روانبد (سعدی مکران)

«کدی بیت در کپیت دنزان سواری

 

 

دلیری، پرمرائی، سرمچاری»

 

«یارب مکن تو ای سفرا آخری سفر

 

 

قسمت بکن زیارتءِ حرمین باربار»

 

«جی مکران مامء یلان

 

 

بباتَی مدام عیش و گلان

 

هنچو که صد برگین گلان

 

 

پروا مباتی بلبلان»

 

حمد یکتایی که ملک هر دو عالم زان اوست

 

 

 

 

 

هم سه روح و چارارکان آفریدن شان اوست

 

پنج حس و شش جهت و زهفت ارض و هشت خلد

 

 

 

 

 

تا نه اطباق فلک هر چیز برفرمان اوست

 

ضرب کلک قسمتش تفریق جمع امر کرد

 

 

 

 

 

داد هر موجود را شانی که آن شایان اوست

 

داد انسان را به لوح خاک تعلیم قلم

 

 

 

 

 

«علّم الانسان ما لم یعلم» از احسان اوست

 

شهسوار لیله المعراج را گویم چه نعت

 

 

 

 

 

آنکه نه طاق مقرنس عرصه جولان اوست

 

کی بلا گردد گریبانگیر عالم در جهان

 

 

 

 

 

زانکه در هر دو جهان دست من و دامان اوست

 

چیست بهر نذر در گاهش نثار نظم مدح

 

 

 

 

 

جان و مال و آل عبدالله همه قربان اوست

 

بروی و بر آل و اصحاب کرامش دمبدم

 

 

 

 

 

رحمت حق باد تا چرخ است و تا دوران اوست

 

ما بلوچِن ما بلوچِن ما بلوچ

 

 

ما بلوچستانءنوکین ماه و روچ

 

تاک تاکِن زندءدفترتی بلوچ

 

 

زیرتفاقءرشتگاهوری بدوچ

 

پرچیا از کاروان پدمنتگی

 

 

ظاهرِن پَش کِنزَگء مادن چوروچ

 

روچ دراتکگ تواگت وابینگی

 

 

شنگ و شانگنت باروبی فکری چه کوچ

 

گوهری پیت من زرء لنجابه بد

 

 

لعلءِلوتَی سکگین کوهان بکوچ

 

کامیابی کار و کوشستءِ بَرن

 

 

انب لوئی چون که تو کشتگ کروچ

 

وقت گوازینی په واب و غفلتا

 

 

قیمتی جنسا مکن چوستک و سوچ

 

روم وشامء حسرتا چیّاوَرَی

 

 

روم وشامی هدکن از چانب و نکوچ

 

لاغری عذری نَهِن په تازیا

 

 

لاغَری بهتر بِتَچ بل عذرء پوچ

 

گون بلوچی غیرتا میانابِبَند

 

 

میشءِ چم جَهلی مکن پاداچوقوچ

 

نین ترا زیبیت گوشگ بافخروشان

 

 

دیمءِ دیوّانا که ما هستٍن بلوچ

 

ما بلوچین ما بلوچین ما بلوچ

 

 

ما بلوچستانء نوکین ماه و روچ

در سال 1345 ه‍.ق هیجدهم شعبان المعظّم، روز دوشنبه، گریه ی طفلی در فضای دهکده ی باهو کلات طنین انداز شد و کلبه پدر و مادر را به نور جمال خویش، منور ساخت. این نور تنها به یک کلبه یا روستا اکتفا نکرد بلکه تمام بلوچستان و حتی بعضی کشورهای دیگر را نیز تحت الشعاع قرار داد. این نوزاد حضرت مولانا محمد عبدالله روانبد فرزند «مولانا محمد یحیی» پیشوای مذهبی باهو کلات بودند.

یکسال پس از تولد مولانا والد گرامی ایشان از باهوکلات به راسک و از آنجا به پیشین نقل مکان کردند. مولوی عبدالله در همان اوان کودکی آثار ذکاوت و هوش از سیمایش آشکار بود. در پنج سالگی شروع به خواندن کرد. ایشان بیشتر کتابهای درسی را از محضر والد بزرگوار فراگرفتند. سپس در سال 1371 ه‍.ق برای پایان تحصیلات و اخذ مدرک به کراچی پاکستان رفتند و در مدرسه ی مظهر العلوم مدرک تحصیلی را دریافت کرد.

مولانا پس از بازگشت از کراچی در «دشت سنت سر» به عنوان پیشوای مذهبی آن محل، سکونت اختیار کرد؛ اما چند ماه بعد هنگامی که والد گرامی ایشان در مکه وفات یافتند، ایشان ناگزیر به پیشین باز گشتند و امامت و پیشوایی آن منطقه را به عهده گرفتند. دراین سالها مولانا کمرهمت بستند و به تبلیغ و ارشاد مردم مشغول شدند. قضاوتش آنچنان عادلانه بود که نه تنها مردم پیشین، بلکه از راههای دور و دراز به محضر شرع و قضاوت ایشان حاضر می شدند. در سال 1388 ه‍.ق مدرسه ی دینی تعلیم القرآن را در پیشین تأسیس کردند. ایشان در سال 1395 به زیارت خانه ی خدا مشرف شدند و در بازگشت قصیده ی معروف «سفر نامه ی حرمین شریفین» را سرودند. مولانا در آخر قصیده اینگونه از خدا دعا خواسته اند :

این دعای مولانا به هدف اجابت نشست. چون ایشان ده بار به زیارت خانه ی خدا نایل آمدند. سال 1408 ه‍.ق مطابق با 1367 ه‍.ش، سال مفارقت و اندوهناکترین سال برای ما و تمام قوم بلوچ بود. حضرت مولانا پس از ادای مناسک حج به اتفاق «حاجی شاهی» و «حاجی صاحبداد» ‌روانه ی العین شدند اما در بین راه آن خورشید علم و معرفت، آن جامع معقول و منقول، آن شاعر بی بدلیل بلوچستان براثر واژگون شدن اتومبیل، برای همیشه چشم از جهان فروبست. مولانا تنها شاعری هستند که تمام اشعارشان شاهکارادبیات بلوچی هستند. او در تمام زمینه های شعری استاد بلامنازع است. درحماسه آنچنان بخوبی صحنه آرایی می نماید که خواننده را با خود به تماشای آن صحنه ها می برد.

اشعار عاشقانه ی ایشان نیز شاهکارهای ادبی بلوچستان محسوب می شوند. شعرهای «قلم»، «گل و زیور» و «شعر خواب و خیال» که اشعار عاشقانه، مولانا هستند، مرواریدهایی از دریای عقل و معرفتند که به دست شاعری توانا سفته شده اند.

شعر قومی «مکران» بالاتر از آن است که در تعریف و توصیف ما بگنجد، چرا که این شعر زیبا در بردارنده ی تمام آداب و رسوم، طریقه ی زندگی بلوچها و هزاران نکته ی ظریف دیگر است. همچنین نام صدها گل و گیاه و درخت وحیوان در آن به زیبایی گنجانده شده است؛ از همه زیباتر صحنه آرایی ها، کاربرد صدها آرایه ی معنوی و لفظی، آنرا از شاهکارهای دیوان بلوچستان قرار داده است.

اشعار مذهبی آن بزرگواری زیاد است. هدف ایشان از سرودن این اشعار، آشنایی مردم با مسایل دینی و احوال معاد بود. چون نظم بهتر از نثر در ذهن مردم جای می گیرد، ایشان مسایل دینی، احوال معاد وحوادث تاریخی را به نظم در آورده اند.

مولانا در اشعار تاریخی و حماسی صدراسلام، دو هدف را دنبال می کنند؛ یکی اینکه یا دو خاطره ی مجاهدان و بزرگان صدر اسلام زنده بماند؛ دوم اینکه بلوچها از آن دلیریها و جانفشانیهای نخستین مجاهدان، باخبر شوند و درس بیاموزند.

مولانا دراین کار، موفقیت چشمگیر، بدست آورده اند؛ زیرا هم اکنون همه کمابیش داستان آن بزرگان را از نوای گرم «کمالخان»، «ملاغلام قادر»، «شهداد» و «ملادرمحمد» شنیده اند و حتی بسیاری از مردم آن شعر ها را از برکرده اند. نوای گرم «ملادرمحمد» که شعر «جنگ بدر» را می خواند تا مدتها از رادیو زاهدان پخش می شد.

قصد مولانا از اشعار قومی، حماسی و وطنی، آشنایی بلوچها با فرهنگ، آداب و رسوم گذشتگان و زنده نگهداشتن حس وطن دوستی است. همچنین شکوفایی ادبیات بلوچستان را می توان در واژه های زیبا، ضرب المثلها، نکته‌های ظریف، تلمیحات و اشاره به داستانهای تاریخی جستجو کرد.

حس وطن دوستی در جای جای اشعار مولانا دیده می شود. «شعر مکّران» سرتاسر عشق به وطن است. مولانا آنرا از مازندران بهتر وزیباتر می بیند. آنرا «رشک یمن» و «داغ ختن» ‌می بیند. سنگ وشن آنرا «درعدن» می بیند. «درخت گز و کنار» را «سرو و سمن» می بیند. «زیرک» را «شاخ نسترن» می‌بیند. در مقدمه ی شعر داد شاه نیز حسن وطن دوستی مشاهده می شود.

عشق به وطن طبق گفته پیامبر اسلام ( ص ) جزوی از ایمان است.

حضرت مولانا در شعرشان به این حدیث اشاره کرده اند :

«محمّد عربی شهریار ملک وجود    چه گفت؟ گفت که حب الوطن ز ایمان است»

مولانا در پند و اندرز، سعدی روزگار است. ایشان در وسط یا آخر بیشتر اشعارشان زبان به پند و اندرز می گشایند.

ایشان برای زنده نگهداشتن زبان و فرهنگ بلوچی، به برپایی جلسات مشاعره و تربیت شاگردان همت گماشتند. ابتدا خود ایشان شعری قرائت می کردند. سپس به اشعار حاضرین گوش فرا می دادند و در آخر، مولانا اشعار آنها را تصحیح می کردند و به آنها نمره می دادند.

چراغ جلسات مشاعره که با دم گرم مولانا روشن شده بود، حتی پس از وفات آن بزرگوار خاموش نماند؛ زیرا جلسات مشاعره همچنان برگزارمی شد هر چند آن فروغ اولیه درآن دیده       نمی شد.

اینک دو نمونه از اشعار فارسی و بلوچی او:

غزل فارسی :

مقدمه ی ترازوی قلم در علم ریاضی

غزل بلوچی :

نمونه شعر بلوچی با ترجمه فارسی

ترانه                                                     ترجمه

منی وطن ایران گل بهارانی                      وطن ما ایران همچون بهاران سرسبز است

تنگوئین بچ ء شیر مزارانی                        بچه های او شیرمرد و دلاورند

علم ء اسلام ء تو دواجاه ء                        تو مهد علم و اسلام هستی

تو مئی استار تو مئی ماه ء                      تو ستاره و ماه پرنور ما هستی

تو امیت واهگ صدهزارانی                       تو خانه امید صدها هزار انسان هستی

نام تئی دائم دنیا ها باتین                        نام تو تا ابد باقی خواهد ماند

نی دگر جاه ء چون ترا سارتین                  در هیچ جای دیگر همچون تو پیدا نمیشود

دارو ء تو مئی درد ء دورانی                      تو داروی دردهای ما هستی

گون ترا مهرء دوستی ء داران                    با تو پیمان دوستی بسته ایم

من تئی شیدا تئی امیت واران                 من به تو عشق میورزم و امیدوارم

تو عزیز ء مئی روک ء چمانی                    تو عزیز ما هستی و نور دیدگان مایی 

 

                                              پایان